۱۳۹۰ اسفند ۲, سه‌شنبه

رمان نانوشته/فرهاد گوران

ويرجينيا وولف ، همان نويسنده ي نام ناپذير و تكين قرن بيستم است، همان كه گفت من زن هستم ، كشور ندارم، من زن هستم ، كشور من همه ي جهان است؛ جهان ( world) به مثابه ي كلمه ( word).

ما همه مي دانيم. روزنامه ي " تايمز" مي داند( شرق و كيهان هم مي دانند) ، اما تظاهر مي كنيم كه نمي دانيم. بهترين كار براي مقابله با زندگي اين است كه روزنامه را تا كنيم طوري كه يك مربع كامل بشود؛ خشك، ضخيم، و نفوذناپذير حتي در برابر زندگي.*


Becoming Woman


ويرجينيا وولف، با پرسش از ويژگي هاي نوشتار زنانه ، ايده ي نوشتار "به مثابه ي زن" را پيش كشيد. زن شدگي نوشتار را... نه پرسش از اندام ( Organism) ، تاريخ و سوژه ي بيان ، كه با به كار افتادن ماشين هاي بزرگ دوگانه باوري ، زنينگي را در برابر مردينگي مي نشاند ، بلكه پرسش از بدن ربوده شده، و ابژه ي ميل زنانه ، واسازي بدن به مثابه ي بدن بي اندام.

...

تنها راه بيرونگي از دوگانه باوري ، در ميان بودگي است. اين همان چيزي ست كه ويرجينيا وولف ، با همه ي توان ، در همه ي آثارش آن را زيست. بي آنكه هرگز از شدن ، دست بكشد.


( هزار فلات ، سرمايه داري و شيزوفرني، دلوز و گتاري ، متن انگليسي ، ص 304 )



Becoming Writing



وولف ، " رمان نانوشته " را در سال 1920 نوشت ، پهلو به پهلوي "اوليسس" و " زمان از دست رفته" ، رمان هاي شگفت دو نويسنده ي معاصرش؛ جيمز جويس و مارسل پروست. هر سه جايي بيرون از " فرم هاي بيروني " رمان ايستاده بودند، در ميانه ي " وزيدن توفان هاي اساطيري از اعماق ذهن و تاريخ"؛ جريان سيال ذهن.

وولف "رمان نانوشته " را در همان سال نوشته شدن اش ، در نشريه " لندن مركوري" منتشر كرد و بعد در آن دفترچه ي جلد چرمي " خاطرات جنون و بيماري " نوشت:" يك كشف بزرگ".

كشف مدرنيسم و ابداع فراداستان ( Metafiction) .


" همه ي كاري كه كرد آن بود كه دستكش هايش را بردارد و لكه ي روي شيشه ي پنجره را طوري پاك كند كه انگار چيزي را براي هميشه پاك مي كند. يك جور لكه، يك جور لكه ي پاك نشدني."


***

وولف در تلاش براي پاك كردن اين لكه ، نوشتار را از اضطراب مردينه ( Masculine anxiety) ي غالب بر جهان به سمت سرخوشي زنينه ( feminine jouissance) ي غايب از آن مي برد.



*

بخشي از يك مقاله در باب "رمان نانوشته " وولف و "درد" دوراس، كه از صفحات هزار فلات آغاز مي شود...


( ياد آوري: " رمان نانوشته" وولف را فرزانه قوجلو و "درد " مارگريت دوراس را قاسم روبين به فارسي ترجمه كرده اند ).


***

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر